همون موقع زنگ زد به لیلا و یه کم حرف زد و گفت برم ناهار بیارم گفتم تو که خانومت اینجاست گفت لیلا ناهار درست میکنه برام هر روز این و گفت و رفت ناهار و آورد ! از اینجای داستان و با گریه می نویسم دوباره زنگ زد به لیلا و ازش بابت ناهار تشکر کرد تا یه سرویس بهش خورد تا بره به مشتری بستنی برسونه و برگرده و ناخود آگاه تلفن و داد به من و برام نوشت که مگی زن دارم یا بچه دارم و پایینش نوشت مغازه ها برای خودمه ! باورم نمیشد یه نفر انقدر کثیف باشه !!!گوشی و گرفتم و
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت