بعد از چند روز رفتم پیش بستنی فروش و با یهحالتی بهم گفت محمود می تونی یهکاری برام بکنی ؟ گفتم بفرما با یه حالتی گفت ناراحت نمیشی یه چیزی بهت بگم؛گفتم بگو بهم گفت که یادته گوشی و خطت و اینجا گذاشتی و رفتی مشهد گفتم اره !بهم گفت که من با خطت به لیلا پیام دادم و تهدیدش کردم و الان میگه ی خواد شکایت کنه !!! یادم میاد که داشتم از عصبانیت لبمو می خوردم که چرا اینجور شده بهم گفت که من می تونم لیلا و راضی کنم که شکایت نکنه گفتم چطور ؟از جیبش یه تیکه طلا در آورد و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اتحادیه سرخس آموزش وبلاگ نویسی در بیان moshavere tahsili just for music Teresa مهتاب وکتور نمایندگی ژنراتور لینز در ایران | ژنراتور لینز ایتالیا آرشیو گزارش تخصصی Billy